خلاصه داستان :

فرهاد برای تعطیلات دوهفته ای عازم ایران میشود ولی عمه و پدر دیکتاتورش به او اجازه ی بازگشت به انگلیس را نمیدهند. و همان طور که در خانواده ی آنها رسم است دختر عموی او مهشید را برای او نامزد کرده اند. اما فرهاد که پزشکی تحصیل کرده است و از مهشید بدش میاید تصمیم میگیرد زیر بار حرف زور نرود….