چشم نیمه راه
آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بي تو اي آرام جان يا ساختم يا سوختم
سرد مهري بين که بر آتشم آبي نزد
گرچه همچون برق از گرمي سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمعي طرب در بين جمع
لاله ام کز داغ تنهايي به صحرا سوختم
همچو آن شمعي که افروزنده پيش آفتاب
سوختم در پيش مهرويان و بيجا سوختم
سوختم از آتش دل در ميان موج اشک
شور بختي بين که در آغوش دريا سوختم
شمع و گل هم هر کدام از شعله اي در آتشند
در ميان پاک بازان من نه تنها سوختم

+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 19:7 توسط mkf
|